یکی دیگر از جانبازان فتنه ۸۸ به جمع دوستان شهیدش پیوست
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 249
نویسنده : محمدرضا آذری
خبرگزاری بسیج: «سید علیرضا ستاری» دیروز براثر شدت جراحات وارده بعد از تحمل ۵ سال درد و رنج به جمع دوستان شهیدش در فتنه ۱۳۸۸ ملحق شد.

چشمانم خسته است و نبض ذهنم افتاده ، کاش نگاهت یک قدم نزدیکتر بود .

 این جمله ایست که سید علیرضا ستاری در صفحه وبلاگ شخصیش گذاشته بود و چه زیبا رسید به آنچه محقش بود و چشمان خسته اش رخ در ملکوت گشود و نگاهی که این روز ها در آغوش کشیدش.

به گزارش خبرگزاری بسیج، «سید علیرضا ستاری» مهندس عمرانی که در روز عاشورای سال 1388 توسط فتنه‌گران، به قصد کشت، مورد شکنجه شدید قرار گرفت و مضروب شد و به مقام «جانبازان ۷۰ درصد» نائل گردید پس از پنج سال دست و پنجه نرم کردن با آثار جراحت خویش، در سن ۳۱ سالگی درگذشت که یک دختر و یک پسر خردسال از وی برجا مانده است.

وی به عنوان امدادگر هلال احمر، وارد صحنه درگیری‌ها شده بود تا به مجروحان حوادث، به‌صورت میدانی کمک کند. وی در زمینه فعالیت‌های مرتبط از جمله ورزش‌های اسکی و شنا و امور امداد و نجات به‌ویژه چتربازی و غواصی، مهارت خاص داشت.

این جانباز والامقام در میان دوستان خود، به "شدت علاقه به مطالعه" مشهور بود و به آثار مذهبی شهید مطهری و دکتر شریعتی علاقه خاصی داشت.

مراسم تشییع پیکر این جانباز والامقام، صبح جمعه از مقابل درب منزل وی در خیابان 17 شهریور، برگزار می‌شود.

سید علیرضا ستاری پیش از این در گفت‌وگویی به تاریخ نهم دی‌ماه سال 1391 به بیان جزئیات مجروحیت خود پرداخته بود که از نظر می‌گذرد:

ستاری در خصوص نحوه مجروحیت خود در فتنه ۸۸، گفت: روز عاشورای ۸۸ بنده به عنوان نیروی افتخاری هلال احمر در خیابان «خوش» حضور داشتم؛ ساعت ۱۱ به ما خبر دادند که حدود پنج نفر از نیروهای ویژه سپاه در بین جمعیت آشوبگر مانده بودند؛ یکی از آنها روی زمین افتاده و اغتشاشگران او را به آتش ‌کشیده‌اند.

شاید دوستان او این روز ها باید آخرین نوشته اش در وبلاگ شخصیش "دیوانگی" را با بغض مرور کنند:

از این راهرو یک نفر رد شده
که عطرش همونه که تو میزنی
برای به زانو در آوردنم
تو از مرگ حتی جلو میزنی
از این راهرو یک نفر رد شده
مثل وقتهایی که ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود
عجب عطر خوبی زده لعنتی
یه جوری دلم تنگ میشه برات
محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت
جای خالیتو تو دلم پر کنی
صدات میکنم تا همه بشنون
جواب صدام غیر پژواک نیست
من اونوقت شکست و حس میکنم
که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست
یه جوری دلم تنگ میشه برات
 محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت
جای خالیتو تو دلم پر کنی

اگر میخواهید به وبلاگ این شهید بروید در قسمت لینک دوستان بر روی (( دیوانگی )) کلیک کنید.





مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: